با یاد و نامت ای گل دل آرزو ندارد
با لعل مینویسم این می سبو ندارد
از عشق من مگو جان حرفی نمانده باقی
یک عمر با خیالت گل رنگ و بو ندارد
با گیسوانت ای عشق پیر و علیل گشتم
این چهره دیدنی نیست کاین جست و جو ندارد
خورشید می نوازد رنگی به آسمانش
مهتاب با گلایه انگار سو ندارد
سوزن به تار مویت نخ کرده ای مرا جان
رختی به دل نهفته تاب رفو ندارد
من صبر کردم و او با بخت من چه هاکرد
این روزگار تلخ است چون پشت و رو ندارد
ای مهزیار دانم هجران تو را فنا داد
این سرنوشت بودش طالع که رو ندارد
ارسال دیدگاه شما
نظرات: