دلش خوش بود، گردیده مهندس
گلی از باغ فن چیده مهندس
دلش خوش که فنون و دانشش را
به دانشگاه بلعیده مهندس
و در ایام تحصیلش خدایی
به درس و مشق چسبیده مهندس
هر آن چه بوده لازم تا ببیند
ز استادان خود دیده مهندس
لِم کار و چَم و خم نیز صد بار
همیشه نیک پرسیده مهندس
نمی دانست اما بعدِ از این که
شده فارغ وَ خندیده مهندس
ز بیکاری درون رختخوابش
همیشه تخت خوابیده مهندس
و چون جاوید باید مدرکش را
در ِ کوزه بیاویزه! مهندس
اگر شد قافیه یک باره مغشوش
بدان که سخت رنجیده مهندس
ارسال دیدگاه شما
نظرات: