با من که حرف میزنی
اشکهایم سرازیر می شود
و دست هایم که لمس می کنی
لحظه هایم پُر از آرامش
بگذار غرقِ چشمهایت شوَم
تاتماشا کنی خنده هایم را
عشق را به صلیب کشیده اند
و هوس راحاکم
چه أسَف بار است دنیای ما آدمها
سالهاست که مرورمی کنم تو را
اماگم شده ای
میان واژه هایی غریب
و من با شعر خودم را تسکین می دهم
ارسال دیدگاه شما
نظرات: