آن گونه که این روزها تجربه میکنیم، عرض زندگی در نبرد با ارز، چنان باریک و باریکتر میشود که زیستن، راه رفتن در باریکه و تنگهای را می ماند که عبور از آن به سختی و دشواری ممکن میشود. هر روز بر ارزش ارز افزوده و از ارزش زندگی کاسته میگردد. کیفیتِ زندگی دستخوش تلاطم و دستبرد قرار گرفته و همگان را در بهتی بزرگ فرو برده است. قیمتها افزون و افزونتر و نگرانیها بیشتر و بیشتر میشود. ارز، عنان گسیخته میتازد و دارایی ملتی را به تاراج میبرد. ارز ارتفاع میگیرد و زندگی روزمره را به پایین پرتاب میکند.
ارز، صرفا یک پول و ابزار مبادله در بازار و یا قدرت خرید اجناس نیست. یک تنه میتواند کشوری را متوقف کند و بدون حضور خشونت نظامیان و فرو ریختن بمب و موشک، همه چیز را در تصرف خود درآورد. خدایی کند و حکومت هم نتواند جلوی سلطهجویی و ترکتازیش را بگیرد. از این رو وقتی میشنوم حاکمان خواب گرفتهی ما از عزت و سربلندی ایران سخن میگویند، گویی سخنی را به زبان چینی میشنوم. زبانی که هیچ از آن نمیدانم. کدام عزت را اینک تجربه میکنیم که این گونه کشتی زندگی روزمرهمان در گردابی بزرگ غوطه میخورد و آیندهای تاریک و افقی تیره را پیش روی ما میگشاید.
کدام سربلندی را مزمزه میکنیم، در حالی که هر روزه فقیر و فقیرتر میشویم و حتی نمیدانیم از سوی چه کسی یا کسانی چپاول میشویم. کدام اعتماد و امید باقی میماند در حالی که در تنگنای ارز، دست و پا می زنیم و بار سنگین زندگی بر دوش ما هر روز، سنگین و سنگینتر می شود.
2. عرضِ زندگی با سلطه ی ارز، باریکمی شود و گذر از آن برای ما سختتر. چرا چنین است؟
وضعیت اسفباری که اکنون در آن قرار گرفتهایم البته محصول و معلول علتها و عواملی است که طی دههها بیتوجهی و بیمسئولیتی به شرایط، بر روی هم انبار شده است. یکی از آن علل که علت مهم و اساسی است، بیتوجهی حاکمان به عرض شهروندان و یا محدود و گاه مسدود کردن مجاری گفتگوی با ساکنان و نخبگان بوده است. وقتی مطبوعات و مجاری عبور اطلاعات از پایین به بالا بسته میشود، وقتی عرض و حال مردم، آن چنان که در واقع هست، از دالان قدرت عبور نمیکند، وقتی مسئولین دچار ثقل سامعه شدهاند و نمیتوانند عرض مردم را بشنوند، البته در این حالت، طبیعی است که به جای عرض مردم، ارز امریکا میدانداری کند.
بنگاهها و ساختارهای پژوهشی دولتی محل مناسبی برای سنجش جامعه و فهم تغییر و تحولات اجتماعی و فرهنگی نیست. زیرا این بنگاهها باید چنان بگویند که خوشایند قدرت باشد و با گفتارش منطبق گردد. مجاری مطمئن و شفافی لازم است تا خواست ها، نگرشها و نظرها و ارزیابیهای عمومی را بی کم و کاست، منتقل کنند تا حاکمان بدانند جامعه چگونه می اندیشد، دردهایش کدام است، از چه رنج میبرد، نگرانیها و دلهرههایش چیست. تا حاکمان بتوانند عرض و حال مردم را بی لکنت و ترس دریابند. این همان نقصانی است که بتدریج حاکمیت از آن صدمه خورد. صداها و نداها، سخنها و عرض و حالهای جامعه دیده و شنیده نشد، نتیجه این شد که به جای تعامل با عرضِ مردم، باید با ارز کلنجار بروند.
بحران ارز، از انسداد مجاری عرض شهروندان در فرایندها و سیاست ها و تصمیمها شروع شد و نیاید روزی که به مشکل ارض منتهی گردد.
ارسال دیدگاه شما
نظرات: