لذا میتوان از آن به عنوان یک مرکز اصلی تعلیم و تربیت نام برد، که نقش بسیار مؤثری را در پیشرفت، سربلندی و خوشبختی جامعه ایفا میکند و یکی از مهمترین کارکردهای نظام آموزشی ، تربیت انسان هایی است که بتوانند با حضوری فعال وپویا در نظام اجتماعی موثر وشاداب زندگی کنند و در عبور از سراشیبی زندگی ویافتن راه درست از خطا ،موفق باشند.
پرسش فرا روی ما این است که آیا مدارس ما، الگوی مناسبی از رفتارها و زندگی درست به فرزندانمان ارائه می کنند ویا حداقل، آنها را برای زندگی آماده می سازند یا نه؟ راستی مدرسه چگونه است ؟در مدرسه کدام آموزه ها وبا کدام روش باید مورد توجه قرار گیرد؟
این روزها فرزندان ما، زحمت طاقت فرسایی برای ورود به دانشگاه ها ومدارس عالی متحمل می شوند. خانواده ها هزینه های سنگینی را پرداخت می کنند، تا فرزندانشان بتوانند ، در آینده راهی به دانشگاه پیدا کنند.
مدارس به گونه ای برنامه ریزی می شوند که دانش آموزان بتوانند در عبور از گردنه ی دشوار کنکور، در راه نمانند! ومهمترین شاخصی که برای موفقیت یک آموزشگاه مطرح می شود، میزان قبولی دانش آموزان یک مدرسه در دانشگاه ونمرات قبول شدگان آن است.
شاید کمتر کسی را بتوان یافت که در نزد خود، این انتظار را از مدرسه نداشته باشد.اما آیا واقعیت همین است که پیش روی ماست ودانشگاه نقطه ی پایان نظام تربیتی ماست ؟ آیا دانشگاه فرزندانمان را برای فردا وزندگی مناسب آماده می کند؟
با کمترین تامل در برایند نظام آموزشی ورفتارهای جوانان ونوجوانان می توان دریافت که کلیدی ترین مهارت های زندگی جمعی، مورد غفلت واقع شده اند. فرزندان ما هنوز به درستی نمی دانند چگونه پرسش کنند، چگونه در مقام پاسخ، از استدلال صحیح ومنطقی بهره گیرند، چگونه با دیگران مداراکنند و آرای مخالفان خود را تحمل نمایند. در برخورد با مشکلات ، چگونه از ((مشکل)) به (( مسئله)) عبور کنند وراه حل رابیابند. (( نه)) گفتن به هنگام، هنوز یکی از جدی ترین مشکلات ماست.
در این یادداشت کوتاه مجال طرح سوالاتی از این دست نیست.اما بی تردید یک سوال پر رنگ تر از همه وجود دارد. و آن این است که آیا مدارس ما ، مدرسه ی زندگی هستند؟ مدرسه زندگی واجد چه مشخصه هایی باید باشد. شما برای تحقق آن چه برنامه ای دارید؟
ارسال دیدگاه شما
نظرات: